loading...

خاطرات زندگی یک نویسنده

مینویسم تا یادم بماند...

بازدید : 1272
چهارشنبه 20 اسفند 1398 زمان : 23:10

دنیا دست دیوانه‌هاست باور نمیکنی؟

زیر سایه درخت نشسته بود و ناگهان به این فکر افتاد که نیرویی درون زمین همه چیز را به سمت خودش میکشد،با شگفتی از جا پرید و فریاد زد،همه گفتند دیوانه است،

از قدم‌ زدن خسته شده بود میخواست سریعتر راه برود،گفت سریعتر از دوچرخه پر قدرت‌تر از ارابه،همه به او خندیدند،

دستش را زیر سرش گذاشته و روی چمن‌ها دراز کشیده بود،حرکت هماهنگ و رقص منظم پرهای غازی مهاجر در آسمان ایده شگفت‌انگیز پرواز را در ذهنش روشن کرد،همه گفتند دیوانه‌ای!

گفت برق تولید میکند،

گفت تماس‌ها را آسان‌تر میکند،

گفت میتوانی همه چیز را در جیبت بگذاری،

گفت دور دنیا در ۸۰ روز دیگر یک داستان تخیلی برای نوجوانان نیست،

گفت اگر سریعتر بروی میتوانی زمان را متوقف کنی،

شنیدند:دیوانه‌ای!امکان ندارد!

انقدر خیالات نباف،

زندگیت را بکن جوان

بین دنیای رنگ و رو رفته‌ی قدیمشان و دنیای درخشانی که شب‌ها نتوانستیم از تصورش بخوابیم،چند بار مجبور شدیم حبس کنیم خودمان را پشت کار‌های معمولی‌،

روابط آزار‌دهنده و مخرب ذهنی؟

چند بار خودمان را وادار کردیم به نشستن سر کلاسهای اجباری؟

چند بار سرکوب کردیم خودمان را در برابر پرواز کردن و به جایش

متین

صبور

و بالغانه رفتار کردیم؟

که ترسمان از خنده‌های بقیه،

از خطاب دیوانه بودمان را پشت نقاب معمولی بودن پنهان کنیم

و این چراغ نورانی را قایم کردیم مبادا بگویند احمق نباش...بلندپروازی را تمام کن.

حالا بیا و بخوان قصه‌ی این آدمهای دیوانه را که دنیا روی انگشتشان میچرخد،

«تخیل همه چیز است»

این را یکی از همان دیوانه‌هایی گفت که حرفهایش دنیا را تکان داد،

با این حال میتوانی ببینی؛

تغییر دنیا از تخیلات یک دیوانه‌ی معمولی زیر درخت سیب آغاز شد...

السلام علیک یا زینب کبری سلام الله علیها - او شهید است و شهید است و شهید
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 15
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 69
  • بازدید کننده امروز : 61
  • باردید دیروز : 19
  • بازدید کننده دیروز : 20
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 105
  • بازدید ماه : 269
  • بازدید سال : 269
  • بازدید کلی : 53994
  • کدهای اختصاصی